نمیداند که دستکشها، یکبار مصرف هستند و نمیشود یک دستکش را از صبح پوشید و تا عصر، تا آرنج در زبالهها فرورفت و دست به آلودهترین چیزها زد؛ نمیداند که آن ماسکی که بر صورت دارد، به غایت آلوده است.
شاید تامین نیازهای اولیه کودکان و کارگرانِ زبالهگر و در عین نگهداری آنها در قرنطینههای امن و با امکانات، بتواند خطر ابتلا به کرونا را برای آنهایی که مانند شنبه مجبورند هر روز دستها را تا آرنج در زبالههای پرخطر مردم فروبرند، تا اندازه زیادی کاهش دهد.
به گزارش مجله خبری نگار به نقل از ایلنا، سرش را زیر انداخته و مشخص نیست که چه سن و سالی دارد. روزهایی است که تبِ ترس از کرونا و اقدامات بازدارنده، بالا گرفته و معلوم نیست این پیکر نحیف و خمیده، داخل این سطل زباله، این منبعِ اصلی آلودگی و بیماری، چه میکند و دستانش در کندوکاو چه هستند!
سر که بالا میآورد، اول نمیتوانی بفهمی چند ساله است، آنقدر صورتش به سیاهی و آلودگی آغشته است که انگار این آلودگیها، مرز سالهای عمر را شکسته است؛ اول، سی یا چهل ساله به نظر میرسد اما وقتی از نزدیک دقت میکنی، به زحمت هجده سال دارد! جوانی زبالهگرد در روزهای خطر بیماری و تب! در روزهایی که هر زباله پلاستیکی و قابل بازیافت، از دستکشهای یکبار مصرفی که مردم در خیابانها و گذرگاهها در سطلهای زباله میاندازند، گرفته تا دستمالهای کاغذی و ماسکهای استفاده شده، میتوانند عامل بالقوه خطر کرونا باشند.
«شنبه» مهاجریست که بیش از دو سال است در ایران زبالهگردی میکند؛ محل زندگی (البته زندگی نمیتوان گفت، محلی برای سر به بالین گذاشتنهای شبانه و رفع خستگیهای بیپایان روزانه) اتاقکی کارگری در یکی از برجهای نیمه تمام در شمال غرب تهران است که شنبه با پدر و عمویش که کارگران مهاجر ساختمانی و نگهبانان ساختمان هستند، در آن به سر می برد. کار این نوجوانِ زود به پیری رسیده، جمعآوری زبالههای قابل بازیافت و به طور مشخص، «پلاستیک» است. او ماسکی آلوده به صورت دارد که به سیاهی میزند و با کمال تعجب، دستهایش از صورتش هم آلودهتر است.
«چرا در خانه نماندهای؟! مگر نگفتهاند تفکیک زباله و زبالهگردی، خیلی خطرناک است؟»، شنبه پاسخ میدهد: «اینجا خانهای ندارم؛ صبح که کارگرها و سرکارگرهای ساختمان میآیند، باید از اتاقک بیرون بزنم؛ به علاوه، خواهری در افغانستان دارم که ناخوش است و بیشوهر؛ خرج دوا و طبیبش را من از اینجا میفرستم؛ من پول نفرستم، از زندگی میافتد؛ خودم هم اینجا خرج دارم؛ نان خالی که باید بخورم...»
شنبه لبخند میزند و میگوید که مراقب است: ببینید دستکش دست دارم؛ ماسک هم زدهام؛ خدا بزرگ است؛ مراقبم!
اما نمیداند که دستکشها، یکبار مصرف هستند و نمیشود یک دستکش را از صبح پوشید و تا عصر، تا آرنج در زبالهها فرورفت و دست به آلودهترین چیزها زد؛ نمیداند که آن ماسکی که بر صورت دارد، به غایت آلوده است و راه تنفسش را به سیاهی و آلودگی آغشته کرده است؛ نمیداند که شاید بیماری و مرگ در همین نانی است که با تفکیک زباله به دست میآورد؛ البته شاید این آخری را میداند اما چارهای ندارد...!
بدبختی اینجاست که آن چیزهایی که شنبه به دنبالش میگردد و از باقی زبالههای سطل سوا میکند، خطرناکترین چیزهای دنیاست: «پلاستیک». ماسکهایی که مردم دور میاندازند، همه دستکشهای یکبار مصرف و همه ظروف یکبار مصرفی که قبلاً دیگران در آنها غذا خوردهاند یا آب نوشیدهاند، خیلی راحت میتواند منبع ویروس باشد و به جان هیجده سالهاش، ورود کند.
نگرانی بابتِ «شنبه» و امثال او، نگرانی کمی نیست؛ او گرچه میخندد و میگوید ماسک و دستکش دارد (شاید به او گفتهاند ماسک بزند و دستکش بپوشد اما نگفتهاند که این ماسک و دستکش، از هر چیز دیگر زودتر آلوده میشوند و باید ساعت به ساعت تعویض شوند)، پس نمیشود بابت سرنوشت او و همگنانش که کم هم نیستند، نگران نبود!
در آبان ماه سال جاری، محمود عباسی (رئیس کمیسیون حقوق کودکان وزارت دادگستری)، آمار نگرانکنندهای اعلام کرد؛ این مقام مسئول گفت: براساس آمار به دست آمده حدود ۴ هزار و ۶۰۰ کودک زبالهگرد در تهران داریم که بیش از ۹۵ درصد آنها خارجی هستند.
وی البته تاکید کرد: شهرداری باید به کار پیمانکارانی که از کودکان بهرهکشی اقتصادی میکنند، پایان دهد. وزارت کار و سازمان بهزیستی براساس برنامهای که به آنها سپرده شده است باید کودکان کار ایرانی و خارجی را تفکیک و شناسایی کنند و کودکانی که امکان بازگرداندن آنها به خانوادهشان وجود دارد را به آغوش خانواده بازگردانند و اگر خانوادهها صلاحیت نگهداری از فرزندان خود را نداشته باشند با نظر قاضی دادگاه از آنها سلب صلاحیت شده و حضانت کودکان از آنها گرفته میشود.
اما به نظر نمی سد، این اخطارها و نقشه راههایی که فقط روی کاغذ نوشته میشوند و در رسانههای مختلف منتشر میشوند، تا امروز به جایی رسیده باشند چون هنوز امثال شنبه در خیابانها هستند!
شهرداری تهران، در روزهای گذشته، به دلیل گسترش ویروس کرونا اعلام کرده که زبالهگردی و تفکیک زباله، حداقل برای یک ماه تعطیل میشود. دهم اسفند ماه، صدرالدین علیپور (مدیرعامل سازمان مدیریت پسماند شهر تهران) با اشاره به حذف فرایند پسماند با توجه به شیوع کروناویروس در شهر تهران میگوید: از امروز فرایند تفکیک و بازیافت در ایستگاههای میانی پسماند و آرادکوه تعطیل شد و همه کارگرانی که در این حوزهها کار میکنند برای به حداقل رساندن ابتلا به کرونا ویروس تعطیل شدند. همچنین به مناطق ۲۲گانه شهر تهران ابلاغ شد که تفکیک زبالهها از مخازن تعطیل شود و این مساله از فردا یا پس فردا اجرائی میشود و همه فرایندهای اجرائی به مدت یک ماه به تاخیر خواهد افتاد.
علیپور درباره کمبود ماسک و تجهیزات بهداشت برای کارگران اظهار میکند: از هفته گذشته ابلاغ شد که کارگران به ماسک و دستکش مجهز شوند و در حال پیگیری برای اجرایی شدن آن هستیم. همچنین ضدعفونی روزانه دو نوبت محل اسکان کارگری نیز در دستور کار قرار گرفت.
وی همچنین از شهروندان تهرانی درخواست کرد تا ماسک و دستکشهای خود را در کیسههای جداگانه ای قرار دهند تا ریسک ابتلای کارگران خدمات شهری به کروناویروس کاهش یابد.
اما همه این تمهیدات، مربوط به «کارگران قانونی و رسمیِ تفکیک زباله در شهرداری تهران» و فرایند رسمی پسماند است و هیچ دخلی به کارگران غیررسمی زباله گرد و کودکان مهاجری مانند «شنبه» ندارد.
بسیار خوب و شایسته است که شهرداری تهران، عملیات تفکیک زباله و پسماند را به مدت یک ماه تا پایان احتمالی دوران خطر، متوقف کرده است اما علاوه بر اینها، باید تمهیداتی برای کارگران مهاجر زبالهگرد و کودکان زبالهگرد، بیاندیشند. البته راهکارهایی که با برخورد قهری و جمعآوری جبری همراه نباشد.
این کارگرانِ بیشتر مهاجر، یک واقعیت مسلم هستند که اگر پیش از این برای ساماندهی و کاهش خطرات متوجه آنها فکری میشد، امروز، نگرانی بابت سلامت آنها تا این حد جدی نبود؛ شاید تامین نیازهای اولیه این کودکان و کارگران، در عین نگهداری آنها در قرنطینههای امن و با امکانات، بتواند خطر ابتلا به کرونا را برای آنهایی که مانند شنبه مجبورند هر روز دستها را تا آرنج در زبالههای پر خطر مردم فرو برند، تا اندازه زیادی کاهش دهد.
در مجموع، باید امکانِ «خطر نکردن» و در سرپناههای امن به سر بردن را برای همه فراهم کنند تا «همه» بدون استثنا بتوانند دور از خطر بیماری کرونا و عواقب دردناک آن، روزگار بگذرانند؛ این امکان باید برای «شنبه» و بیش از ۴ هزار کودک زبالهگرد دیگر در کلانشهر تهران فراهم شود. وقتی بحرانی همگانی رخ میدهد، دولت در قبال همه مسئولیت دارد و هیچ گروهی از افراد ساکن کشور، مستثنا نیستند. اسناد بالادستی، وظایف حاکمیتی دولت را در زمانه بحران به روشنی بیان کرده است.
حالا شنبه انگار مجبور است به خیابان بیاید و سر در سطلِ زبالههای مردم فرو کند؛ نه جایی برای ماندن دارد و نه نانی برای خوردن؛ «شنبه، چند روزی کار نکن؛ خطر خیلی زیاد است، گرفتار میشوی، بیمارستان، تنهایی و غربت...»؛ لبخند میزند (همان لبخندی که از ابتدا بر چهره دارد) و با نگاهی مثل نگاهِ یک فردِ عاقل اندر سفیه میگوید: «شما از زندگی ما خبر ندارید؛ کار ما تعطیلبردار نیست!»